خاطرات هرگاه به یادم افتادی.....به اسمان نگاه کن.....من انجا نیستم.....زیر خاکم....با خدایم حرف بزن
| ||
|
روزی واعظ بزرگ ایرانی تصمیم به سخنرانی در یکی از شهرهای ایران میکند.در تمام شهر اعلامیه می دهند و همه جا جار می زنند و کلی سر صدامی کنند که هم چین شخصیت عظیمی برای سخنرانی قرار است به این شهر بیاید و بزرگترین مسجد شهر را برای جلوس این شخصیت و سخنرانی ایشان در نظر میگیرند. بالاخره روز سخنرانی فرا رسید و واعظ برای سخنرانی خود اماده میشد و داشت از منبر بالا میرفت.اما در مسجد جای سوزن انداختن نبود و مردم لب تا لب مسجد نشسته بودند و هیچ کس راه را برای کس دیگری باز نمیکرد که ناگهان پیرمردی خسته و ماتم زده بلند و شدو فریاد کشی:ای مردم به خاطر خدا هم که شده از همان جایی که نشستید بلند شوید و کمی به جلوتر روید! واعظ تا این سخن را شنید ایستاد و بعد از چند ثانیه به سمت پایین منبرش برگشت.همه از کار این واعظ تعجب کردند و علت را جویا شدن.واعظ گفت من دیگر سخنرانی نمیکنم.مطلبی را که من میخواستم در چند ساعت با شما بازگو کنم این پیرمرد در چندثانیه گفت:از جایی که هستید بلند شوید وکمی به جلو روید تا جامعه بهبود پبداکند واعظ این را گفت و از مجلس خارج شد سلام.امشب خیلی دلم گرفته پسرکی که دریا کفش هایش را با خود برده بود روی ساحل نوشت :دریا دزد کفش های من است ماهی گیری که از دریا بر میگشت روی ساحل نوشت:دریا با سخاوت ترین دوست من است موج امد و هد دو جمله را پاک کرد و نوشت: برداشت های دیگران را در مورد خودت درون خودت حل کن تا مانند دریا بزرگ شوی
خداوندا اگر روزي بشر گردي ز حال ما خبر گردي پشيمان مي شوي از قصه خلقت از اين بودن از اين بدعت خداوندا نمي داني که انسان بودن و ماندن در اين دنيا چه دشوار است چه زجري مي کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
بالاخر بعد از کلی اصرار یه چندصد هزار تومانی به وسیله ی یکی از اشناهای صاحب کارش پیدا کرد. چند ماه گذشت و طلبکار هر روز و هر روز زنگ میزد و پولش را می خواست اما طرف اه در بساط نداشت که پسش بده.تا یک روز صبح که داشت میرفت سر کار حسابی از این زنگ ها خسته شد و وقتی گوشی را قطع کرد رفت سراغ گوشیش و صداش را ظبط کرد وگفت: این طلبکاره بی شعوره و نفهمه هست جواب به این کثافت نده و بعد این صدا را ظبط کرد و گذاشت اهنگ زنگ مخصوص طلبکاره تا هر موقع زنگ زد هم بفهمه زنگ زده هم بی خودی جوابش را نده.این طوری خودش را خالی کرد و رفت تا سوار اسانسور بشه . اسانسوره خیلی شلوغی بود شاید 10نفر به راحتی توش جا می شدند. با بی حوصلگی سوار اسانسور شد ودر اسانسور بسته شد تا اینکه ناگهان صدایی شنید :اره میخوام دوباره به طرف زنگ بزنم تا ببینم پولم چی شد.باشه همین الان زنگش میزنم دقیق تر نگاه کرد همون طلبکاره بود و میخواست بهش زنگ بزنه. تمام ابروی چندین و چند سالش پیش صاحب کارش در خطر بود. دست تو کیفش کرد تا دنبال گوشیش بگرده که ناگهان صدایی بلند شد:این طلبکاره بی شعوره و نفهمه هست جواب به این کثافت نده.... تمام اسانسور محو تماشای طرف شدند و داشتند با تحیر بهش نگاه میکردند.دستاش منقبض شد و دیگه نتونست تکون بخوره.طلبکار جلو اومد و گفت:نفهم.بی شعور.کثافت.ها؟.... (صبح اون روز طرف را اخراج کردن اما بعدش با میانجی گری بقیه دوباره به سر کارش برگشت)
سلام.امروز یک داستان خیلی قشنگ شنیدم که تو وبلاگم گذاشتم.از فردام که دوباره باید هفته را شروع کنیم.به امید هفته ای قشنگ.(من که خیلی امیدوار نیستم)
روزی مردی مسلمان وارد دکان مرد ارایشگری که به وجود خدا اعتقاد نداشت شد.ارایشگر شروع به کوتاه کردن موی مرد کرد و در این حین حرف از اعتقادات شد.مرد ارایشگر گفت:میدونی چیه من به وجود خدا اعتقاد ندارم چون اگه خدایی بود این همه ادم فقیر و بچه ی یتیم وگرسنه وجود نداشت.مرد مسلمان که حوصله ی بحث کردن را نداشت سکوت کرد و گذاشت ارایشگر کارش رابکند و بعد رفت بیرون. تا از در مغازه رفت بیرون مرد کثیفی با مو های بلند دید چند لحظه ای مکث کرد و درون سلمانی برگشت و گفت:میدونی من فکر نمی کنم ارایشگری وجود داشته باشه مرد ارایشگر ناراحت گفت:تو چگونه به وجود من اعتقاد نداری؟مرد گفت :اگر ارایشگری وجود داشت پس این مرد با موهای بلند و وکثیف اینجا چی کار میکرد این را گفت و از مغازه خارج شد نتیجه اخلاقی:ما انسان ها خودمان راهمان را انتخاب می کنیم و گاهی این تفاوت هاست که همه چیز را با ارزش می کند!
یک داستان واقعی اين يک داستان واقعي است که در ژاپن اتفاق افتاده.
باران نیا .....زمین جای قشنگی نیست... خوب می دانم که در اینجا گل در عقد زنبور است و سودای بلبل دارد و پروانه را هم نیز دوست دارد parsaspace.com/files/1742684884/ یک اهنگ خیلی قشنگ در مورد اختلاف طبقاتی از مریم حیدر زاده.امیدوارم خوشتون بیاد راستی امشب میخواستم از تمام کسانی که برام نظر نمیذارن هم تشکر خیلی بکنم. راستی این هم عکس چند تا گل تقدیم به همه ی اونایی که نظر نمیذارن
موشکی خواهم ساخت/ خواهم انداخت به فضا/ دور خواهم شد از این سیاره ی غریب/ که در ان هیچ کسی نیست که در بیشه ی پول اقتصاد دان ها رابیدار کند/
موشک از ادم تهی/ هم چنان خواهم راند/ پشت کهکشان ها کره ای ست/ که در ان پنجره ها رو به بانک باز است/
دست هر کودک ده ساله ی شهر شاخه ی پولی ست/
مردم شهر به پول چنان می نگرند که به یک چیز بی ارزش/ خاک نیز از پول متنفرست/
پشت کهکشان ها کره ای ست/
که در ان وسعت حساب بانکی ات به اندازه ی کل زمین است/
ادمان وارث پول و خانه و ماشینند/
پشت کهکشان ها کره ای ست/
موشکی باید ساخت............
سلام به تو ای قشنگ ترین نی نی کوچولوی دنیا.من این نامه را تنها برای تو نوشتم.وبعد هم تو این وبلاگ به نمایش گذاشتمش.ببخشید اگه یک خورده غلت املایی دارم.بریم سراغ نامه.من در اون روز غشنگ افتابی که واسه....... برای خواندن بقیه داستان به ادامه ی مطلب بروید ادامه مطلب از بیل گیتس پرسیدند: از تو ثروتمند تر هم هست؟ برای خواندن به ادمه ی مطلب بروید ادامه مطلب هیچ کس لیاقت اشک های تورا ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود
parsaspace.com/files/7923884884/ این هم یک اهنگ دیگه از مایلی سایرس parsaspace.com/files/0593884884/ اینم یک اهنگ خیلی قشنگ به اسم The Way I Loved Youکه پیشنهاد دانلود را بهتون میکنم |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |